سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی - بخش دوم
جدیدترین اخبار بشقاب پرنده های را در این وب سایت مشاهده کنید...
تاریخ : چهار شنبه 9 بهمن 1392
نویسنده : غزل غفاری

 

سیر تکاملی فرضیه بیگانگان باستانی- از بلاواتسکی تا پاولز و برگیر

در برهه ای که روزنی و فلاماریون مشغول بیان دیدگاه های خود درباب حیات فرازمینی در قالب داستان تخیلی یا تخیلی- علمی هستند و هنوز نوبت به امثال ولز و گریفیث نرسیده است، کتابی به شدت فلسفی توسط شخصی به نام هلنا بلاواتسکی به چاپ می رسد. هلنا بلاواتسکی (1831-1891، Blavatsky)، بنیان گذار مکتب تئوصوفی، در معروف ترین شاهکار تئوصوفی، جلد دوم کتاب دکترین راز(1888)- The Secret Doctrine، به عقاید فیلسوفان یونانی در خصوص حیات در سایر سیارات اشاره نموده و از این تفکر که اجداد باستانی دانش دست اولی از حقیقت وجودی فرازمینی ها داشته اند، حمایت می نماید. وی اظهار می دارد موجودات بی شمار ساکن کیهان ممکن است که زمین را کنترل نموده یا آن را تحت تاثیر قرار داده باشند. وی همچنین به موجودات غیرمادی که مامن آن ها کره ماه بوده و به ایجاد حیات متافیزیکی بر روی زمین یاری رسانده اند، اشاره می کند.

 

 

اما برای او هرگونه دخالت بیگانگان در تاریخ حماسی تکامل و پیشرفت معنوی مجموعه ای از آفریده های زمین که از لجن اولیه تا آریان های حاکم بر اقلیم های گمشده مانند هایپربوریا، لموریا و آتلانتس رشد نمودند، امری فرعی محسوب می گردد. جهان از نظر بلاواتسکی زنده ای هوشیار است که فقط منتظر است تا به بشر در عبور از هزاره ها یاری رساند. گفته های بلاواتسکی کاملاً متفاوت از جریان حاکم بر اذهان عوام و خواص غربی در آن زمان( دو دهه آخر قرن نوزدهم) است. اگر روزنی یک سال زودتر از ورود موجوداتی انسان نما به زمین در عهد عتیق سخن گفت، اما وی یک رومان نویس است و در دنیای خیالی داستان هر چیزی اتفاق می افتد و نیاز به دلیل منطقی ندارد. اما بلاواتسکی یک فیلسوف است و دستاویزهایی برای ادعایش دارد مثلاً سایت های عظیم سنگی باستانی از جمله تمدن منقرض شده جزیره ایستر.

بلاواتسکی به مادی بودن ساکنین سایر دنیاها اعتقادی ندارد چه رسد به این که انسان باشند یا نباشند. او برای اولین بار به صورت غیر مستقیم مدعی است که ما حاصل نبوغ ایشان هستیم. اظهاراتش به هیچ وجه بوی شوخی نمی دهد که بالعکس بسیار جدی و مصر است.

بلاواتسکی در کتاب دکترین راز جلد دوم: «اولین نسل بشر صرفاً پنداره بودند، از پدارنی که خود از متقدمین بودند، یا پیشرفته ترین وجودهایی از یک کره پایینی پیشین، پوسته آن اکنون ماه ماست. اما همین پوسته نیز کاملاً بالقوه است برای این که زمین را بوجود آورده است، این شبه ماه است که از طریق قرابت مغناطیسی خواستار شکل دهی اولین ساکنانش است، هیولاهای ماقبل انسان.

همین جا باید اضافه نمایم که کارهای بلاواتسکی گسترده تر از آن است که جهت ادای دین یا رسومات مقاله نویسی، به بردن نامی از او اکتفا شود، لذا این که وی را فقط موسس مکتب تئوصوفی بنامیم، هم در حق خودش و هم در حق بشریت امروز ظلم کرده ایم. در قرن نوزدهم تمدن بین النهرین و مصر هنوز در حال واکاوی است ولی مدت هاست که تعالیم سری در بین النهرین فراموش شده و در مصر نیز تقریباً منزوی است. در واقع با مبعوث شدن محمد ابن عبدالله (ص) به پیامبری و شکست های پی در پی شیطان از او، آخرین شیرازه های آیین های رازآلود در بین النهرین و حتی خاورمیانه از هم پاشیده است، ایران ویژگی های لازم را برای ایفای این نقش محوری ندارد، در نتیجه محور جریانات الحادی به هندوستان و تبت منتقل می شود که در آنجا تا به امروز به حیات خود ادامه داده است. بلاواتسکی که به این قضیه به خوبی واقف بود، سفرهای متناوبی به هند، تبت و حتی مصر داشته، مدتی در هند و تبت اقامت گزید، کاملاً با اعمال رمال ها و مرتاض ها آشنا شد و مدیتیشن ها و ریاضت های مذهبی- روحانی اقشار مذهبی را تحت عناوین مختلف فرا گرفت.

در بیوگرافی وی خبری از سفر به بین النهرین و یا ایران نیست، چون این نواحی در دوران حیات وی تحت تملک اسلام بوده و دوره اخیر شکوفایی فقه شیعه(قدرتمندترین و پویاترین مذهب فعلی جهان که هیچ مکتب، مذهب، کیش، آیین و تشکیلات الهی یا شیطانی را تا به حال یارای مقابله با آن نبوده و نخواهد بود) شروع شده است. حداقل چند قرن می شود که تصوف و صوفی گری از محور توجهات در ایران خارج شده است. او حتی با متون مقدس زرتشتیان مانند وندیداد آشنایی دارد و در تلاش است تا « آیریانم وئجو –محلی که ادعا می شود طبق ترجمه های اوستا، سکونتگاه اولیه آریایی هاست» را بیابد.

 شکی در آن نیست از جمله مفاهیمی که بلاواتسکی در شرق آن را دریافت، مفهوم موجود غیرمادی است، همان هایی که در ماه زندگی می کردند و بعد متافیزیکی را به انسان زمینی هدیه داده اند، موجودات برتر و بالاتری هستند و طی دوران کودکی بشریت را حفاظت کردند. بلاواتسکی در کتاب فوق الذکر، بخش منشا انسان، از امکان حیات در دنیاهای دیگر می گوید و بحث می نماید باستانیان از موجودات روحانی پیشرفته ای مطلع بوده اند که ساکن کراتی مانند ماه و زهره بودند. ایشان از زمین بازدید داشته اند و به تکامل بشری کمک کرده اند. آیا این تفکرات همان شیرازه فرضیه فضانوردان باستانی نیست که به اریک فون دانیکن نسبت داده اند؟

اینها صرفاً شمه ای از بیانات بلاواتسکی در جلد دوم کتاب دکترین راز است که سال 1888 به طبع رسیده است(یک سال پس از طبع کتاب گونه ها اثر روزنی فرانسوی). وی در این کتاب پارادایم فکری خود در خصوص کیهان و انسان را ابراز می دارد. هلنا بلاواتسکی که از طرفداران فرضیه تکامل تدریجی است، از پیشگامان فرضیه فضانوردان باستانی، تشکیلات فراماسونری و مباحث نژاد برتر و فرضیه نژاد آریایی نیز می باشد. در یک کلام باید گفت که خلا یک نقد مفید و سازنده از این سری کتاب در ایران به شدت آشکار است و امروز بیش از هر زمانی کمبود آن احساس می شود. ترجمه دقیق کتاب مذکور حتی می تواند به درک مردم عزیز ایران از پشت پرده فرضیه نژاد آریایی نیز یاری رساند.

البته ای کاش تاثیرات تئوصوفی به اینجا ختم شود، اما چنین نشد و پس از وی، الیوت و بیزانت به توسعه دیدگاه بلاواتسکی پرداختند. تفکرات تئوصوفی تا سال 1953 قابل ردیابی مستقیم است برای مثال شایعه بشقاب پرنده لنگر انداخته است- Flying Saucers Have Landed اثر آدامسکی و لیزلی.

موازی با تحکیم بنیان تئوصوفی، در سال 1902 یعنی هفت سال پس از پیدایش سینما، ژرژ مليس با ساختن فیلم «سفر به ماه» با الهام از رمان «نخستین انسان در ماه(1901)» نوشته ی هربرت جورج ولز اولین گام را در راه ساخت فیلم تخیلی برداشت. شگفتا که حتی سینمای تخیلی نیز با موضوع تسخیر فضا و حیات فرازمینی آغاز به کار می کند.

در ادامه تفکرات بلاواتسکی، الیوت (1904، Elliot) از مریدانش در کتاب لموریای گمشده-The Lost Lemuria جهت توسعه کیهان شناسی تئوصوفی از نژادی آسمانی ساکن در زهره سخن بسیار به میان می آورد. الیوت مدعی است که موجودات تکامل یافته سیاره زهره که به مرحله روحانیت رسیده اند، به زمین آمدند و به ساکنین لموریا هنر شهروندی آموختند و به ایشان گندم و آتش دادند(صص34-44 کتاب مذکور). جالب این که سکنه زهره از نظر الیوت و سکنه ماه از نظر بلاواتسکی به عنوان فرازمینی های مادی که از منظومه ستاره ای دوری آمده اند، تصور نشده اند بلکه به شکل موجودات غیرمادی ساکن منظومه شمسی که تماسی عرفانی با آفریده های زمین داشته اند، مجسم گردیده اند.

اما این تاریخی که تا به حال ورق زدیم، ناقص است چرا که به پارادایم هستی شناسی حاکم بر دوران پیش از تمدن یونان اشاره نمی شود و از دیدگاه های فلاسفه اسلامی در خصوص چندگانه گرایی نیز اثری در دست نیست. چرا متفکرین اسلامی در خصوص حیات فرازمینی ابراز نظر نکرده اند؟

در حالی که عهدین در زمان مبعوث شدن آخرین رسول خدا، کاملاً آکنده از تفاسیر سلیقه ای کاهنان است، قرآن بر قلب محمد(ص) نازل می شود. قرن هفتم تا دهم میلادی در خاورمیانه تلاش وافری جهت زدودن تحریفات از سوی رسول خدا و ائمه (ع) صورت می گیرد. مباحث نحوه خلقت هستی و انسان حداقل به صورت کلی در قرآن بیان می شود و بدون شک توسط خود پیامبر و ائمه به آشکاری توضیح داده می شود و مسلمانان آخرین گروهی هستند که به واقعیت های اصیلی دست می یابند، اما یک حقیقت عمده مانع از رسیدن آنها به ما شده است و آن چیزی نیست جز طفیلی بودن عقل و بی سوادی عرب و کوته فکری اقوام همسایه در ثبت، نگهداری و انتقال آن به نسل های بعدی.

بنابراین 1400 سال قبل در قرآن از موجوداتی تحت نام جن و ملک در کنار انس صحبت می شود و جالب این که هر دو موجود اولی غیرمادی هستند. پس حداقل یازده قرن قبل از بلاواتسکی، الله در قرآن دوباره وجود موجوداتی هوشمند غیر از انسان را متذکر می شود. بنابراین همین ادعای بلاواتسکی و تئوصوفیست ها مبنی بر وجود موجودات غیرمادی خود مهر تاییدی بر حقانیت قرآن است که قبل از خلقت انسان، اجنه در حال زندگی بوده اند و نامرئی هم هستند.

اما براستی بلاواتسکی و پیروانش این واقعیت تحریف شده را از کجا به دست آورند؟ دکتر ناصر نیکبخت به نقل از کتاب «زن ها در تاریخ اوکراین» اثر کذولیا الس، تلاش می کند به این سئوال پاسخ دهد:

«خانم هلنا احساس می کرد که وظیفه ای بر عهده دارد، اما برای دریافت ماهیت این وظیفه به هدایت و یاری یک معلم نیازمند است . . . وی در سراسر عمر وفاداریش را به این معلم حفظ کرد. او در جلسات احضار ارواح شرکت می کرد و به رد نظریات طرفداران ارتباط با ارواح می پرداخت ... در پی اثبات این نکته بود که دنیای دیگری وجود دارد ولی نه به آن صورتی که آنان باور داشتند.

... در زمان های گوناگون طی فرایند تکامل بشری، انسان هایی پیدا می شده اند که با خدا یا نیروی عقلانی یا کیهانی هدایت شده اند و آنان بشریت را به سطح افکار بلند و جهان بینی دیگری سوق داده اند . . . البته تاکنون مکانیزم الهام ناشناخته مانده است و همین الهامات باعث کشفیات و آثار برجسته ای برای جهانیان شده است.»

منظور الس از نیروی کیهانی چیست؟ آیا در جلسات احضار ارواح از سوی خدا به حضار الهام می شود یا از سوی شیطان؟ گویا کذولیا آلس و ناصر نیکبخت تعریفی جدید از الهامات خداوندی ارائه نموده اند که در جلسات احضار ارواح می توان به آن دست یافت! اما علما دین تفسیر کاملاً معکوس از این چنین الهاماتی دارند. برای نمونه نقد زیبای مقامات حسن بصری صوفی صدر اسلام توسط سید مرتضی رضوی در کتاب کابالا و پایان تاریخش به این  نتیجه می رسد که منشا چنان الهاماتی از سوی شیطان و کارگزاران اوست.

الیوت در کتاب لموریای گمشده می گوید: «طبیعتاً موقعیت هایی مانند حکمرانی، آموزگاری مذهبی و استادی هنر توسط موجودات آسمانی از زهره اشغال شده بود، مخصوصاً هنری که آنها تدریس نمودند در هنگام مراجعه به تاریخ این نژاد اخیر(بشر کنونی) به مانند یک مرجع به کمکمان می آید.»

جیسون کلاویتو (Colavito) را باید مقتدرترین کانون فعلی بررسی ریشه ی فرضیه فضانوردان باستانی در شرق و غرب دانست. جیسون قریب به 10 سال است که تلاش ممتدی در واکاوی اصل فرضیه فضانوردان باستانی انجام داده و از دو جناح کسی نیست که نامش نشنیده باشد. وی در شرحی بر کتاب تاثیر تئوصوفی بر فرضیه فضانوردان باستانی، می گوید که عمق تاثیرپذیری فرضیه فضانوردان باستانی از جنبش تئوصوفی در قرن نوزدهم و بیستم برای اکثریت قابل برآورد نیست.

در ادامه تعدادی از هواداران چندگانه گرایی در قرون مختلف آورده شده اند.

 

در قرن بیستم، فرضیه چندگانه گرایی کیهانی که چیزی بیشتر از یک سری دیدگاههای فلسفی و داستان های تخیلی نیست در حال دادن جای خود به فرضیه ای دیگر است به نام فرضیه فضانوردان باستانی. لذا در این سده بیشتر به بررسی افکار و دیدگاه هایی تاثیرگذاری می پردازیم که تا حدودی سعی داشته اند از تخیل فاصله گرفته و به سمت منطق و علم بروند و در نهایت منجر به زایش فرضیه بیگانگان/فضانوردان باستانی گشته اند.

در سال 1919، کلکسیونر چیزهای بی اهمیت ولی غیر عادی، چارلز فورت(1874-1932، Fort) سری کتاب هایی با نام کتاب دوزخیان- The Book of the Damnedبه طبع رساند. او مدعی بود که داستان های قدیمی در رابطه با دیوها مربوط به ملاقات کنندگان ناخواسته ای از دنیاهای دیگرند(ص66 کتاب مذکور). او هم چنین پیشنهاد داد که سایر دنیاها ممکن است در گذشته بسیار دوری با ما در ارتباط بوده اند(ص 118) و فناوری پیشرفته را برای ما باقی گذاشته باشند(ص 124) و یا زمین را مستعمره خود نموده باشند(ص 164).

فورت سفرهای بسیاری داشت و سی سال از عمر خود را در کتابخانه های نیویورک و لندن در جستجوی  پدیده هایی که توسط تئوری های موجود تا آن زمان توجیه نمی شد، به مطالعه ی روزنامه و مجلات علمی و غیر علمی پرداخت. پدیده هایی که اسرارآمیز بودند، غیر طبیعی، ماورایی یا نامتعارف بودند.

فورت می نویسد: «اگر دنیاهای دیگر در گذشته با زمین ارتباط داشته اند، در تلاش بوده اند تا از طریق استعماری بر روی زمین مستقر شوند و در این راستا می خواسته اند ساکنین زمین را تغییر دهند یا همانند سازی نمایند.»

با این حال، فورت هرگز مدعی نبود که چنان چیزهایی خارج از کتابش نیز حقیقتاً اتفاق افتاده اند، وی از امکان چنان اتفاقاتی سخن گفته بود و در خصوص بیگانه بودن، چند بعدی بودن، غیرمادی بودن، دور بود یا نزدیک بودن محل سکونت آنها چیزی نگفته بود. مثلاً فورت در خصوص نورها و اشیای غریبی که تا آن زمان در آسمان مشاهده شده بودند، می گفت که ممکن است شواهدی از  دنیاهای دیگر باشد و حتی بعضی از انسان ها مخفیانه با آنها در ارتباط باشند.

بعد از فورت روش کارش توسط افرادی دنبال می شود که در بلند مدت تحت عنوانی به نام فورتی ها-Fortean معروف می شوند و مدتی پس از تشکیل جامعه فورتی ها، در دهه 1960 نیز سازمان بین الملی فورتین را تاسیس می نمایند. این سازمان در واقع شبکه ای از محققین و نویسندگان در زمینه موضوعات فورتین می باشند که نتایج افکار و تحقیقاتشان را در قالب مجلاتی به نام خود سازمان منتشر می نمایند. هارولد ویلکینز، رابرت چاروکس، ریموند دریک، فرانک راسل، فلیپ کوپنز و . . . از جمله معروفترین فورتی ها محسوب می شوند. حتی اشخاصی مانند ایوان تی. سندرسون که بیشتر در زمینه غیر از موضوعات فورتی مانند جانوران اثبات نشده فعالیت می نمودند تحت تاثیر فورت بوده اند و این را می توان از آثاری مانند چیزها(1967) و چیزهای بیشتر(1969) استنباط نمود. البته در دهه های اخیر پیروان فورت دامنه مفهومی فورتین را توسعه دادند و حتی جانوران اثبات نشده هم در زیرگروه موضوعات فورتین قرار گرفته است.

 

هوارد فیلیپز لاوکرافت (1890-1937، Lovecraft) نابغه ای خود ساخته بود که در خانواده ثروتمندی به دنیا آمد، اما خانواده اش دارایی های خود را از دست دادند و کارشان به جنون کشید. لاوکرافت آثار زیادی از جمله نوشته های الیوت، فورت و جورج هربرت ولز تا آلن پو را مطالعه نموده بود. او را باید استاد داستان های ترسناک دانست. لاوکرافت تلاش نمود تا افسانه های گوتیک(نام قومی در اروپا، آلمان) را به قرن بیستم بیاورد و آن را به روز نماید. آثار وی منجر به منزوی شدن مفاهیمی مانند ماورا الطبیعه شد چرا که او معتقد به اصالت ماده بود. او خدایان باستانی را گروهی از بیگانگان فرازمینی معرفی نمود که در گذشته های دور بر روی زمین فرود آمده اند. در حین نگارش آثارش، او توضیحات متفاوتی از ورود بازدیدکنندگان باستانی از زمین فراهم کرد.

 

درک لاوکرافت از تفکرات تئوصوفی جالب توجه است و نشان می دهد که او کاملاً بر آن اشراف داشته است. لاوکرافت در نامه ای به ویلیام کونوور(conover) می نویسد: «چرندیات تئوصوفیست ها نوعی تظاهر آگاهانه است که تناقض گویشان جالب توجه است. گفته هایشان ریشه در هندویسم و افسانه های شرقی دارد که مفاهیم علمی قرن نوزدهم را با زبان بازی به آن افزوده اند.» یا همین طور در کتاب ندای کثولهو: «تئوصوفیست ها گمان نموده اند که در برابر هیبت و بزرگی چرخه کیهانی، جهان ما و نسل بشر رویدادی گذراست. آنها در الفاظی مبهم به موجوداتی غریبه اشاره می نمایند که اگر نقاب خوش بینی بر چهره نداشت، خون در رگ منجمد می کرد. اما این تقصیر ایشان نیست، بلکه از نگاهی گذرا به هزاراه های فراموش شده نشات می گیرد که وقتی به آن می اندیشم مرا مایوس نموده و دیوانه ام می کند وقتی تصورش می کنم.»

   

 

در اثر شاخص لاوکرافت به نام ندای کثولهو(1926)-The Call of Cthulhu، نمونه های قدیمی تر شامل کثولهو، از آسمان ها به دنیای جوان(زمین) آمدند و شهرهای بزرگی را بنا نهادند که هنوز می توان باقی مانده آنها را در جزایر اقیانوس آرام دید. قدیمی تر ها با خویش هنر خلاق و هیروگلیف(که اکنون غیرقابل درک است) را به ارمغان آوردند. آنها برای انسان از رویاهایشان صحبت نمودند و آیینی را جهت عبادت شدنشان برپا نمودند. در داستان های بعدیش، لاوکرافت جزئیات بیشتری را به خمیرمایه داستان افزود و مفهوم قدیمی ترها را تغییر داد تا تصویری غنی تر و توسعه یافته تر از دخالت بیگانگان در حیات زمین فراهم سازد.

در کتاب در کوهستان جنون-At the Mountains of Madness، او بالاخره مطلوب ترین تصورش از فرازمینی های دخیل در منشا حیات انسان را رونمایی می نماید. اکنون قدیمی ترها دیگر گونه ای مستقل از مخلوقات فضایی محسوب می شوند و با کثولهوی بزرگ که مدت ها بعد از ایشان به زمین آمده در حال نبرد هستند و می خواهند مانع از تولید مثل وی شوند. قدیمی ترها منشا اسطوره های دیوسان ها در اسطوره شناسی باستانی هستند و شهرهایی را در اعماق اقیانوس ها و قاره های گمشده بنا نموده اند. این ها زمانی به زمین رسیدند که سایر سیارات را مستعمره خود نموده بودند و حیات بر روی زمین را نیز جهت تامین غذایشان آفریدند. یاخته های مصنوعی اولیه، که اینان اجازه دادند به صورت طبیعی رشد کند و تبدیل به جانوران و گیاهان دنیای مدرن شود، را جهت مصرف غذایی یا برای سرگرمی استفاده می نمودند.

لاوکرافت در ندای کثولهو می نویسد: « . . . هزاره هایی وجود داشته است که همه چیز بر روی زمین منظم بوده است و آنها شهرهای بزرگی بر روی زمین داشته اند. مردان چینی فناپذیر به کاسترو گفته بودند که باقی مانده آن شهر ها را هنوز هم می توان در جزایر اقیانوس آرام مشاهده کرد. همه آنها مدت ها پیش از ظهور انسان مردند، اما هنرهایی وجود دارد که آنها را زنده می کند، وقتی که در چرخه بی پایان، ستاره ها دوباره در موقعیت مناسب خود قرار گیرند. به راستی که ایشان از ستاره ها خواهند آمد. کاسترو ادامه داد که قدیمی ترها از گوشت و خون آفریده نشده اند. شکل ماهوی آنها به گونه ای است که در زمین قابل رویت نمی باشند، چون مادی نیستند. هنگامی که ستارگان در موقعیت مناسب باشند، آنها از دنیایشان به دنیای دیگر سرازیر می شوند، هنگامی که ستارگان در موقعیت مناسبی نباشند، آنها زنده نمی مانند.»

لاوکرافت در آثاری مانند وحشت دانویچ - The Dunwich Horror، سایه ای بر روی اینزموث - The Shadow Over Innsmouth، و چنبره مدوسا - Medusa’s Coil به توصیف بازدیدکنندگان باستانی می پردازد که حضور خود در زمین را تا به امروز حفظ نموده اند و همانند نفیلیم در عهد عتیق، آنها از زمین مادر فرزندانی را خلق نمودند. در داستان وحشت در موزه - The Horror in the Museum، ادعا می کند که همگی هیولاهایی که به عنوان خدایان پرستش می شده اند، فرازمینی نیستند و تعدادی ممکن است از ابعاد دیگر آمده باشند. در داستان سایه برآمده از زمان- The Shadow Out of Time، برترین نژاد فرازمینی که یکی از گونه های بی شمار فضایی است بر کیهان مهار زده و قدرت ذهنی به ایشان اجازه می دهد که در زمان به عقب یا جلو بروند، ذکاوت و دانش را در کتابخانه هایشان نگه می دارند و متکی به نبوغ خود می باشند.

در کتاب مشترک لاوکرافت و لوملی با عنوان خاطرات روزانه آلونزو تایپر- The Diary of Alonzo Typer، راوی داستان از کتاب دزیان، مربوط به دوران ماقبل انسان ها، در می یابد که بیگانگانی از زهره با سفینه فضایی به زمین آمدند تا زمین را متمدن سازند. کتاب دزیان نوشته هلنا بلاواتسکی است.


منتقدین لاوکرافت به این نکته توجه دارند که دیدگاه لاوکرافت درباره اسطوره هایش در طول زمان تغییر کرده است. مثلاً کثولهوی خدامانند و نیمه ماورایی، شخصیت داستان ندای کثولهو، رفته رفته تبدیل به بیگانه کاملاً مادی در داستان کوهستان جنون می شود. بسیاری از افسانه نویسان مانند آگوست درلث(Derleth) از چنان تناقض گویی در نوشته های لاوکرافت متاثرند و در ادامه تلاش نموده اند که افسانه ها را نظام مند نمایند. انصافاً نوشته های لاوکرافت منعکس کننده نحوه ی خلق یک اسطوره است که تغییر می کند، به تناقض می رسد و دارای نابه هنجاریست. دلیلش نیز به این بر می گردد که خود لاوکرافت بر همه چیز اشراف نداشته و اسطوره ها را تا حد امکان از دید دانشمندان و نویسندگانی نوشته است که قسمتی از داستان هستند و مثلاً به کل حقیقت اشراف ندارند.

اسطوره های لاوکرافت به عنوان سنگ بنای ادبیات امروزی وحشت و مطلبی قوی در زمینه ی سینمای وحشت، فانتزی و علمی-تخیلی محسوب می شود که در آثار معاصری همانند دروازه ستاره ای، فایل های ایکس، دکتر چه کسی، بیگانه در برابر شکارچی و صدها فیلم و کتاب و برنامه های تلویزیونی دیگر قابل مشاهده است.

نام خدایان بیگانه لاوکرافت همانند کثولهو، یوگ-سوثوث و شوب-نیگورات حتی در زمان حیات خودش از داستان های سایر نویسندگان سر بر آوردند. در این دوره وی حتی به تجدید نظر در آثار سایر نویسندگان می پرداخت، داستان مشترک با دیگر نویسندگان می نگاشت و حتی بعضی از داستان هایش را با نامی ساختگی به چاپ می رساند. فی المثال در تجدید نظرش از داستان تپه، نوشته ی زلیا بیوشاپ، لاوکرافت اسم کثولهو را به تولو(Tulu) تغییر می دهد تا خوانندگان تصور نمایند با داستانی مستقل از افکار لاوکرافت روبه رو هستند. در دهه های بعدی بیش از چند جین نویسنده در حال فعالیت به سبک لاوکرافت برای مجلات علمی- تخیلی و ترسناک هستند. تخیل لاوکرافت در اروپا و مخصوصاً فرانسه با استقبال روبه رو می شود و خودش به محبوبیتی در حد ادگار آلن پو و استفان کینگ دست می یابد. بخش اعظم داستان های لاوکراف پس از مرگش در مجلات به چاپ رسید، دو دهه پس از بدرود حیات نامش در اروپا بر سر زمان ها افتاد و داستان های کوتاهش بارها و بارها در مجلات چاپ می شدند. در فرانسه، یک روس تبعیدی به نام جاکوئز برگیر و نویسنده ای به نام لوئیس پاولز داستان های لاوکرافت را مطالعه نموده و تحت تاثیر دیدگاه هستی شناسی او قرار می گیرند . . .

از دهه 1940، دیدگاه ها و نظرات مستقل و وابسته در خصوص خدایان باستانی در اورپا نیز هم پای آمریکا در حال رشد و بالندگی بود. اما خبری در راه است. با چاپ گزارش هایی مانند مشاهده شی پرنده ناشناخته- Unidentified Flying Objects در سال 1942 در تینستن، استان هوپه کشور چین در روزنامه دیلی تلگراف آمریکا، روند داستان فرضیه فضانوردان باستانی تغییر نموده و وارد مرحله ی جدیدی می شود. در همان سال در لوس آنجلس آمریکا نیز یوفو غوغا به پا می کند. این پدیده در سال 1947 در چندین نقطه دنیا مجدداً مشاهده می شود از جمله سفینه ای که در رازول، مکزیکوسیتی آمریکا سقوط می کند و اولین مدرک مستدل از وجود موجودات فرازمینی به دست انسان امروزی می رسد و حتی مشاهده نه شی هلالی شکل در حال پرواز نزدیک واشینگتن توسط کنث آرنولد که ظاهراً منجر به شروع تحقیقات دولت آمریکا حدود یک سال بعد گردید. البته این ها موارد مستدلی از مشاهده یوفو در آسمان زمین است و گرنه آمار رسمی مشاهدات یوفو در سرتاسر دنیا مشخص نیست و اگر آمارهای غیررسمی نیز به آن افزوده شود، تعداد مشاهدات بسیار افزایش می یابد.

فاتحان اصلی برلین در جنگ جهانی دوم شوروی ها بودند، بنابرین عمده میراث آلمان نازی به ایشان رسید. گزارش های مشاهدات یوفو بر فراز آسمان امریکا در نهایت(1948) منجر به تشکیل پروژه ساین(Project Sign) گردید. اعضای پروژه دریافتند که مفهومی به نام یوفو واقعیت دارد و باید میراثی ارث از آلمان نازی به شوروی بوده باشد. اما این نمی توانست برای دولت مردان و جامعه آمریکا جواب قانع کننده ای باشد، آن هم درست زمانی که جنگ سرد بین آمریکا و شوروی شکل گرفته است. لذا یکی از دست اندرکاران پروژه به نام واندنبرگ پیشنهاد داد که یوفوها با فرضیه فرازمینی ها در هم آمیخته شود. هر چند فوراً واندنبرگ از پیشنهادش پشیمان شد اما تصمیم گیرندگان نگران نبودند چون بسیار بعید می دیدند که روزی موجودی فضایی در جمع مردم زمین حاضر شده و بخواهند حقیقت را افشا نمایند.

 

پس از مرگ لاوکرافت هر چند سایرین در حال جلو بردن پروژه جهانی مخدوش نمودن تاریخ بشریتند، اما هیچ اثر موفق و درخور توجهی ارائه نگردید تا این که در انگلیس، نویسنده ای به نام هارولد تی. ویلکینز (1891-1960، Wilkins) با کتاب بشقاب پرنده هایی از ماه(1954)- Flying Saucers from the Moon معروف می شود. ویلکینز در آثارش از خدایان سفید صحبت می کند که آمریکایی جنوبی را در دوران باستان به تسخیر کامل در آوردند. خدایان سفید همان نژاد قفقازیان است که ادعا می شود در دوران باستان از کل زمین بازدید نموده اند. او مدعی است که کوئتزاکواتل-Quetzalcoatl، خدای مردم تئوتیهواکان- Teotihuacan ساکنان باستانی آمریکای مرکزی، از نژاد مردم آتلانتیس است و مردم آتلانتیس تونل هایی زیر زمینی به آمریکای جنوبی مخصوصاً برزیل و رشته کوه آند کشیده اند.

موریس جسوپ (1900-1959، Jessup) دارای مدرک کارشناسی ارشد اخترشناسی، در دهه 1960 معروف ترین صاحب نظر در بحث یوفوهاست. او چهار کتاب درباب یوفوها طی سال های 1955 الی  1957 نوشت. وی به خاطر مضمون اولین کتابش با نام موردی برای یوفو- The Case for the UFO تا حدی بدنام گشت اما یک سال بعد کتاب تاثیرگذاری با عنوان یوفوها و عهد عتیق- UFOs and the Bible را به رشته تحریر در آورد. در آخرین اثرش پدیده های نورانی زودگذر روی سطح ماه را به یوفوهای در حال پرواز بر فراز زمین نسبت می دهد. تراوشات ذهنی جسوپ نشان می دهد به خوبی از تفکرات هلنا بلاواتسکی و آیین تئوصوفی آگاهی داشته است. او سال ها قبل از دانیکن مقبره های باستانی را به موجودات نابغه ماقبل تاریخ مربوط می نماید.

جسوپ معتقد بود مردم کوتوله که بعضی ها آنها را به یوفوها ربط داده اند، در واقع متعلق به زمین بودند که مدت ها قبل به تکنولوژی اعجاب آوری از جمله قدرت پرواز در فضا دست یافته بودند. جسوپ می گوید که حدود 100.000 سال قبل: « در زمان اولین موج تمدن که قبل از دوران کاتالیزمی ایجاد شده بود . . . دانش پرواز در این سیاره پایه ریزی گردید . . . ممکن است کوتوله ها تمدنی را به وجود آورده باشند که موفق به کشف قانون گرانش شده اند و آن را به کار گرفته اند». وقتی که آتلانتیس و مو(Mu) به زیر آب می رفت، مردم کوتوله به سفیته های فضاییشان پناه برده اند. به طور کلی سناریوی جسوپ در خصوص یوفوها تکرار شایعات شاور (1907-1975، Shaver) است که در مجله علمی-تخیلی داستان های شگفت انگیز- Amazing Stories به چاپ می رسید.

 

ریچارد شاور که نویسنده ای امریکایی بود، پس از جنگ جهانی دوم داستان های بحث بر انگیزی را در مجلات تخیلی-علمی تحت نام راز شاور به چاپ رساند. وی در نامه ای به مجله داستان های شگفت انگیز نوشت که زبان باستانی را کشف نموده و نامش را زبان انسان-Mantong گذاشته است. او مدعی بود که نژادی به غایت پیشرفته در ماقبل تاریخ غارهایی را زیر زمین ساخته اند و به دلیل تشعشعات خورشید، زمین را به قصد سیاره ای دیگر ترک کرده اند. نژادی به نام دروس هنوز در این شهرهای زیرزمینی زندگی می کنند و هر از گاهی دست به آدم ربایی می زنند . . .

همگام با جسوپ، متفکرین دیگری هم مشغول به کار بودند از جمله روزنامه نگار و نویسنده ایتالیایی، پیتر کولوسیمو(1922-1984، Kolosimo)، از بنیانگذاران باستان شناسی ساختگی- pseudoarchaeologyاست که با استفاده از نظریه ها و روش های غیر علمی به مطالعه منشا تمدن های باستانی می پردازد و با صحبت در خصوص ارتباط بین موجودات فرازمینی و تمدن های انسان باستانی بر عمومی شدن فرضیه فضانوردان باستانی دامن می زند. او در مدت حیاتش بیش از ده اثر در این زمینه از جمله کتاب معروف سیاره ناشناخته(1957)- Il pianeta sconosciutoرا به طبع رسانید.

تماس گرفته شدگان(Contactees) مدعی هستند که ارتباط مداوم و منظمی با برادران فرازمینی دارند. این جنبش را سوئدنبرگ در نیمه اول قرن هجدهم پی ریخت. در ادامه در اواخر قرن نوزدهم، هلنا بلاواتسکی از نامورترین در این عرصه است. اوئاهسپه(1882) اثر جان بالو و از هند تا مریخ(1899) نوشته ی تئودور فلورنوی از تاثیرگذارترین منابع برای تماس گرفته شدگان متاخر محسوب می گردد. تماس با فرازمینی ها در حالات مختلفی اتفاق می افتد از جمله: کالبد واسطه ای(channeling، در این روش هوشمند فرازمینی با استفاده از کالبد یک انسان برگزیده با سایر انسان ها تماس برقرار می کند مانند نژاد فرازمینی به نام را(Ra) که در کتاب قانون اول از طریق کالبد کلارا روئکرت سخن می گوید)، سفر خارج از کالبد و رویا(سوئدنبرگ در قرن هجدهم مدعی بود که در رویا با نژادهای منظومه شمسی ارتباط دارد و به کرات دیگری سفر روحانی داشته است)، نوشتن بی اختیار(جان بالو کتاب اوئاهسپه را بدین طریق نگاشت) و از همه مهم تر ارتباط فیزیکی و رو در رو(مانند ملاقات وریلهان موسس فرقه رائلیان با یهوه).

امروزه پیروان تماس گرفته شدگان را بشقاب پرنده ایها(saucerians) می نامند. اما مشخص است که ریشه تماس گرفته شدگان به قبل از مشاهدات یوفو باز می گردد. تفاوت تماس گرفته شدگان و یوفولوژیست ها از دو جهت است:

1 - یوفو(اشیای پرنده ناشناخته) از نظر بشقاب پرنده ایها بی معناست، چرا که ایشان آن را می شناسند. ماهیت بشقاب پرنده ها و منشا آنها مشخص است: آنها اینجا هستند تا به انسان را آموزش دهند دانش کیهانی اش افزایش یابد، برای رویارویی با سلاح هسته ای آماده باشند . . . . اما برای یوفولوژیست ها منشا بشقاب پرنده ها ناشناخته است، شاید فرازمینی باشد.

2 - بشقاب پرنده ایها بیش از یوفولوژیست ها خصوصیات مذهب را به خود گرفته اند. در بین یوفولوژیست ها هنوز معدود افرادی معتقد به بررسی و جستجوی علمی منشا یوفوها هستند. اما در جنبش تماس گرفته شدگان عمده  بحث حول فدراسیون کهکشانی،

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








آخرین مطالب

/
خوش آمدید... هر کهکشان میلیارد ها ستاره و سیاره دارد و در جهان میلیارد ها میلیارد کهکشان وجود دارد. بنابراین امکان وجود حیات در کرات دیگر بسیار زیاد است. اینکه فکر کنید ما در این جهان تنهاییم احمقانه است پس بیایید بگوییم ما تنها نیستیم...